برای پسرم مهیار

برای پسرم مهیار

همه چیزهایی که میخواستم با تو قسمت کنم !
برای پسرم مهیار

برای پسرم مهیار

همه چیزهایی که میخواستم با تو قسمت کنم !

انجیر

اسفند‌ماه است. بر روی شاخه های خشک درخت انجیر حیاط اداره، جوانه های سبز نازکی روییده است. گلبرگ های کوچک و تازه با شگفتی چشم به آسمان و آفتاب دوخته اند. من می ترسم که سوز سرمای زمستان این سفیران بهار را  تارومار کند. نگران هستم که مبادا دست رهگذری یا پای پرنده ای، امید درخت انجیر را نومید کند. شاید هم آفت به جان اش بیفتد و هیچگاه میوه هایش به ثمر ننشیند و تلاشش کارگر نیفتد.....

اما شکوفه های انجیر، بی ترس و واهمه، سبز و سرزنده در هوا می رقصند و پیام امید سرمی دهند. هر چه بیشتر به درخت انجیر نگاه میکنم دلم گرم‌تر می شود.

هرچند این اسفندماه شبیه هیچکدام از آن هایی که در تمام عمرم دیده ام نیست اما دوبار بهار می شود. دوباره این درخت کهنه سبزوپربار می شود و ما دوباره انجیر خواهیم چید!

شیرازگردی

 باباجی مجبور است به خاطر  عوارض ابتلا به دیابت، مداوم به چشم پزشک مراجعه کند. این بار برای لیزر چشم هایش  با او همراه شدیم و  در این شیراز گردی کوتاه کنار هم بودیم...


سکوت

اولین روز اسفند 1397

این روزها به دو چیز خیلی فکر میکنم: زمان سخن گفتن و زمان سکوت کردن!

و گمانم اگر بتوانیم برای این دو سوال، پرسش مناسبی بیابیم؛ بزرگ مَنِشی را آموخته ایم...

ظاهرا خانم مربی کلاس آی مت (imaths)، تو را "مرد بزرگ " صدا می زند. این موضوع را خودت در ماشین برایم تعریف کردی و حین گفتنش غرور و خوشحالی در چشمانت موج می زد. برایت نامی بزرگ و قلبی بزرگ‌تر آرزو میکنم پسرم!


مهارت های زندگی



در صورتی که والدین با 10 مهارت اصلی برای داشتن زندگی خوب، آشنا باشند می توانند در تربیت فرزندان شان، این مهارت ها را به آن ها آموزش دهند. مهارت هایی که هرکدام شان از دیگری مهم تر است و نباید از آموزش هیچ کدام شان غفلت کرد. با این حال، مهارت‌هایی که باید آموزش آن ها از کودکی به بچه ها شروع شود، عبارت است از:

 

1 - مهارت تصمیم گیری: در این مهارت افراد می آموزند که بهترین نحوه تصمیم گیری و مراحل آن چیست و متوجه می شوند موفقیت در زندگی در گروی تصمیم درست و به موقع است.

 

2 - مهارت حل مسئله: این مهارت عبارت است از تعریف دقیق مشکلی که فرد با آن روبه رو است، شناسایی و بررسی راه حل های موجود و برگزیدن و اجرای راه حل مناسب و ارزیابی فرآیند حل مسئله به طوری که با انتخاب راه حلی با بیشترین منفعت و کمترین ضرر مادی و معنوی از راه های غیرسالم برای حل مشکلات خویش استفاده نکند و بر مشکلاتش نیفزاید.

 

3 - مهارت تفکر خلاق: تولید اندیشه و به گونه ای دیگر دیدن اتفاقات اطراف است. فردی که با این مهارت آشنایی دارد در مواجهه با مشکلات در حال کشف راه حل های نو و بدیع است که کمتر فردی به آن توجه کرده است. در این مهار

ت افراد می آموزند با شیوه های متفاوت بیندیشند و از تجربه های متعارف و معمولی خود فراتر روند و راه حل هایی را خلق کنند که خاص و ویژه خودشان است.

 

4 - مهارت تفکر نقاد: این مهارت عبارت است از توانایی تحلیل عینی اطلاعات موجود با توجه به تجارب شخصی و بررسی صحت یا سقم چیزی با دلیل، مدرک و استدلال و سپس پذیرفتن یا رد کردن آن.

 

5 - توانایی برقرار کردن ارتباط موثر: این مهارت به معنای ابراز احساسات، نیازها و نقطه نظرهای فردی با گوش دادن فعالانه به مخاطب و ایجاد بیشترین رضایت با کمترین تنش و کشمکش است.

 

6 - مهارت ایجاد و حفظ روابط بین فردی: مهارتی است برای تعامل مثبت با افراد به خصوص اعضای خانواده در زندگی روزمره، شناسایی مرز روابط با دیگران و ایجاد روابط صمیمانه متعهدانه.

 

7 - مهارت خودآگاهی: خودآگاهی به معنی توانایی فرد در شناخت خود و نیز شناسایی خواسته ها، نیازها و احساسات و نقاط ضعف و قدرت است. در این مهارت فرد می آموزد که چه شرایط یا موقعیت هایی برای او عذاب آور است.

 

8 - مهارت همدلی: در این مهارت فرد می آموزد که چگونه احساسات افراد دیگر را تحت شرایط مختلف درک کند، تفاوت های فردی را بپذیرد و با پیش داوری و قضاوت با دیگران برخورد نکند.

 

9 - مهارت های مقابله با هیجان ها: شناخت هیجان هایی از قبیل شادی، ترس، حسادت، غم و تاثیر آن ها بر رفتار خود و دیگران و فراگیری نحوه اداره آن ها و واکنش مناسب در برابر آن ها.

 

10 - مهارت مقابله با استرس: در این مهارت فرد می آموزد چگونه با فشارها و تنش های ناشی از زندگی و همچنین استرس های دیگر مقابله یا آن ها را مدیریت کند تا باعث فرسودگی روانی و جسمانی اش نشود.

دکتر هادی صدری، کارشناس و مشاور خانواده

پاییز

آخر هفته پیش  میهمان عمه‌ات مریم -مهربان ترین خواهر دنیا- بودیم. مثل همیشه خوش گذشت...

بردباری

پسرکم، بردباری، سکوت و خویشتنداری در لحظات سخت و بُحرانی انسان را از حسرت و پشیمانی دور خواهد کرد. درست است که باید حق بگوییم و بر آن پافشاری کنیم؛ اما مبادا گمان کنی حقیقت همیشه در دستان توست و در این جهل مرکب بمانی و بتازی ! به واقع هر قدر هم بر حق باشی، این اجازه را نخواهی داشت که از دایره ادب و نزاکت خارج شوی و دیگران را تحقیر و سرزنش کنی. کلامت را بگو، عقیده ات را آشکار کن اما برای اثبات آن دیگران را از میدان خارج نکن و سخن آنان نیز بشنو! و هرگاه دیگری تو را مورد خطاب و ستم خود قرار داده باز هم تو مانند او رفتار نکن و بزرگوارانه صبوری پیشه کن!

سه شنبه 10 مهر 1397

جشن تولد سه سالگی ات

کار و بارم کمی عوض شده است و به این بهانه، کمتر فرصت می‌کنم، حرف‌هایم را برایت بنویسم. هرچند قابل قبول نیست؛ اما، آدم بزرگ‌ها دلایل مسخره زیادی دارند تا اشتباهات‌شان را توجیه کنند. هر قدر سن‌ آدم بالاتر می‌رود، به میز و آهن و آجر دلبسته تر می‌شود و قشنگی‌ها را از یاد می‌برد و نمی‌بیند. مشغله‌های تازه‌ام ما را از تماشای دونفره‌ی پرواز پروانه ها محروم کرده است. شب ها کم حوصله ام و قصه‌ی تازه‌ای نمی‌گویم و روز تا دیر وقت کنارت نیستم. با این همه تلاش می‌کنم بابای خوبی باشم و قول می‌دهم فردا  در جشن تولد سه سالگی ات جبران کنم. خدا را شکر من هنوز خیلی شبیه آدم بزرگ‌ها نشده‌ام و بازی‌های زیادی یادم مانده است.خودت را آماده کن؛ فردا جمعه است و باید جشن بگیریم. پیشاپیش تولدت مبارک!

سفرِ مشهد

سفر مشهد، یک هفته ای طول کشید. زیارت رفتیم، تفریح کردیم، ولی جای خالی "دایی علی"مثل حفره ای بزرگ در قلب‌مان آشکار بود. پس از سفر بی بازگشت او تا همیشه نگه به جاده داریم و چشم انتظاریم...

پسرکم، عزیز جانم، مسافرت پهنه نگاه انسان را وسیع و جان آدمی را تازه‌تر  می کند. چقدر خوب که، خنده های تو در این سفر دل‌مان را گرم می کرد و کنجکاوی و اشتیاقت برای دیدن مناظر  تازه، ما را نیز سرزنده نگه می داشت. 

همسفر

اوایل تیرماه 96 است. دیروز ماشین ساده و کوچک‌مان را فروختیم؛ همسفر مهربانی که در بسیاری از خاطرات سال های اخیر همراهمان بود، بی هیچ منّتی بارِ ما را به دوش می کشید و  در سفر‌و‌گذر مثل دوستی ساکت و سربه‏‌راه کنارمان بود. وقتی با مادرت آشنا شدم همین ماشین را داشتم؛ وقتی تو به دنیا آمدی نیز با همین ماشین به بیمارستان رفتیم و تا  چند روز پیش  هم تو در آغوش من، پشت فرمان اش می‌نشستی و رانندگی می‌کردی... دلم برای ماشین ساده و کوچک مان تنگ خواهد شد. علاقه عجیب تو به ماشین بازی و این که اسم بیشتر ماشین ها را میشناسی، تو را از سایر بچه‌ها متمایز کرده است، اما پسرم، مدل ماشین ها و قیمت شان آنقدرها هم مهم نیست، آنچه اهمیت دارد جاده های‌ روبروست و همسفرانت...

کتاب

جامعه‌ای که ادبیات مکتوب ندارد، در قیاس با جامعه‌ای که مهم‌ترین ابزار آن، یعنی کلمات، در متون ادبی پرورده شده و تکامل یافته، حرف‌هایش را با دقت کمتر، غنای کمتر و وضوح کمتر بیان می‌کند. جامعه‌ای بی‌خبر از خواندن که از ادبیات بویی نبرده، همچون جامعه‌ای از کرولال‌ها دچار زبان‌پریشی است و به سبب زبان ناپخته و ابتدایی‌اش مشکلات عظیم در برقراری ارتباط خواهد داشت. این در مورد افراد نیز صدق می‌کند. آدمی که نمی‌خواند، یا کم می‌خواند یا فقط پرت‌وپلا می‌خواند، بی‌گمان اختلالی در بیان دارد، این آدم بسیار حرف می‌زند اما اندک می‌گوید."چرا ادبیات؟"/ماریو بارگاس یوسا ترجمه: عبدالله کوثری


مهیار جانم، خوب سخن گفتن، موهبت بزرگی ست که گمانم  با بسیار خواندن و خوب شنیدن نصیب ات خواهد شد و شیوا نوشتن، هنر بزرگی ست که آن را نیز تنها از همین راه به دست خواهی آورد. چقدر قدرتمند اند آدم هایی که واژه ها را می شناسند و چقدر ثروتمند اند آن ها که کلمه ها و حرف ها و کاربرد آن ها را آموخته اند. پسر باهوشم، دلم می خواهد یک لغتنامه نفیس، به عنوان ارزشمندترین هدیه برایت بخرم؛  اما تو این روزها فقط نقاشی کتاب هایت را دوست داری و اصرار داری شکل ها را برایت توضیح بدهیم. عزیزکم، میان سطرهای کتاب گنج بزرگی پنهان است که آرزو می کنم، هر چه زودتر کشف اش کنی و تا همیشه از این گنج بی پایان لذت ببری! دردانه ام، بزرگترین الماس های دنیا همان شاهکارهای ادبی هستند که بعضی شان مثل دیوان حافظ و سعدی و مولوی ... در قفسه کتابخانه بزرگ شدن تو را انتظار می کشند تا به دست شان بیاوری و قطره قطره نوش جان کنی و کام ات را شیرین کنی! هنوز زیباترین قصه های چیره دست ترین نویسنده ها را نخوانده ای،هنوز شگفت انگیزترین داستان ها را از زبان بزرگترین راویان سخن نشنیده ای و روح انگیزترین اشعار عالم را زمزمه نکرده ای! 

زندگی سخت بی رحم و دشوار است اما در پناه شعر می توان این رنج را به سر برد، زود تر بزرگ شو پسرم!



«در پناه باده باید رنج  دوران را زخاطر برد؟

با فریب شعر باید زندگی را رنگ دیگر داد؟

در نوای ساز باید ناله های روح را گم کرد؟»

.....

- «جام اگر بشکست؟

ساز اگر بگسست؟

شعر اگر دیگر به دل ننشست؟»...

فریدون مشیری

زمین گِرد

ﭼﻪ ﺧﻮﺏ ﮐﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﮔﺮﺩ ﺍﺳﺖ

ﻣﯽ ﺭﻭﯼ،

ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻣﯽ ﺭﻭﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﺯ

ﺁﻥ ﺳﻮﯼ ﺯﻣﯿﻦ

ﻣﯽ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ...

" ﻋﺒﺎﺱ ﻣﻌﺮﻭﻓﯽ "

 

ﺯﻣﯿﻦ ﮔﺮﺩ ﺍﺳﺖ

ﺗﺎ ﺭﻓﺘﻦ ﺍﺯ ﭘﯿﺶ ﺗﻮ

ﺁﻣﺪﻥ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ ...

" ﻋﻠﯿﺮﺿﺎ ﺭﻭﺷﻦ "

 

ﺍﮔﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﮔﺮﺩ ﻧﺒﻮﺩ

ﺑﻪ ﺭﻓﺘﻦ

ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻡ ...

" ﻣﺤﻤﻮﺩ ﺩﺭﻭﯾﺶ "

 

ﺯﻣﯿﻦ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﮔﺮﺩ ﺑﺎﺷﺪ

ﻭﮔﺮﻧﻪ

ﺗﻮ ﺍﺯ ﺭﺍﻫﯽ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﯼ

ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺭﺳﯿﺪﯼ ...

" ﺁﻧﮋﯾﻼ‌ ﻋﻄﺎﯾﯽ ﭘﯿﺮﮐﻮﻩ "

 

ﺯﻣﯿﻦ

ﺁﻧﻘﺪﺭﻫﺎ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ

ﮔﺮﺩ ﻧﺒﻮﺩ!

ﺍﺯ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﯼ ﺗﺎ ﺍﻻ‌ﻥ

ﺑﺎﯾﺪ ﺣﺪﺍﻗﻞ ﺩﻭﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺭﺩ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﯽ ...

" ﻣﯿﻼ‌ﺩ ﺗﻬﺮﺍﻧﯽ "

 

ﺗﻮ ﻧﯿﺎﻣﺪﯼ

ﭘﺲ ﺯﻣﯿﻦ ﮔﺮﺩ ﻧﯿﺴﺖ

ﮔﺎﻟﯿﻠﻪ

ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ ...

" ﺳﻬﯿﻞ ﻣﻠﮑﯽ "

 

ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﯿﺎﯾﯽ

ﻓﺮﺍﺭ ﻧﮑﻦ!

ﺯﻣﯿﻦ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﮔﺮﺩ ﺍﺳﺖ ...

" ﺭﺳﻮﻝ ﯾﻮﻧﺎﻥ "

 

ﭼﻪ ﻓﺮﻗﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺯﻣﯿﻦ

ﮔﺮﺩ ﺑﺎﺷﺪ ﯾﺎ ﻣﺴﻄﺢ

ﻭﻗﺘﯽ

ﺗﻮ ﻫﯿﭻ ﮐﺠﺎﯼ ﺁﻥ ﻧﯿﺴﺘﯽ ...

" ﺭﺿﺎ ﮐﺎﻇﻤﯽ "


هر کس از پنجره نگاه خویش جهان را به تماشا نشسته است. هیچ یک از ما شبیه هم نیستیم. آدم ها استعداد، توانمندی و قابلیت های متفاوتی دارند. هر کودکی که به دنیا می آید انگار خداوند شعر تازه ای را به جهان هدیه داده است! مهیار جانم،تو نیز حتما، شعر خاص خداوندی! شعری متفاوت و زیبا! از تو چه چیز بر می آید؟ چه چیز تو را از دیگران متمایز می کند؟ هنرت چیست؟ چه کاری را دوست داری؟ می خواهی با زندگی ات چکار کنی؟

نازنین پسرم، راه خودت را جستجو و پیدا کن.

سحرگاه شنبه 16 شهریور96

بهار

آخرین روزهای اسفند است؛ امشب چهارشنبه سوری ست؛ هوا دلپذیر است و بهاری ! باران سرزده می آید و همه جا از سبزه و گل نقش بسته است. عزیزکم، تو نیز، قد کشیده ای، حرف میزنی، بالا و پایین می‌پری،می دوی... و هوای خانه را پر از عطر گل و بهار کرده ای !  یک سال از عمر این وبلاگ گذشت. چه حرف ها که در دلم بود و برایت ننوشتم؛ چه راز ها که میخواستم برایت بگویم و نگفتم؛ چه نغمه ها که میخواستم برایت بخوانم و نخواندم؛ چه دردها، چه گریه ها، چه اشک ها...نشد؛ نتوانستم؛ نخواستم  !همین که وقتی خسته به خانه میرسم، لبخندزنان، با "سلام بابا" به استقبالم می آیی و من دستهایت را میگیرم و می بوسم؛ شاید، خلاصه‌ی تمام حرف هاست...!

" و حرف هایی ست برای نگفتن،حرف هایی که هرگز سر بر ابتذال گفتن فرود نمی آورند

حرف های شگفت، پاک و اهورایی همین هایند و سرمایه هرکس به اندازه حرف هایی ست که برای نگفتن دارد!

حرف های بی تاب و طاقت فرسا، که هم‌چون زبانه های بی‌قرار آتش‌اند و کلمات اش هریک انفجاری را به بند کشیده اند..." دکتر شریعتی ترجمه آزاد از سفر تکوین اثر شاندل

عیدت مبارک، زیباترین شکوفه‌‌ی بهارم !

جوانی

ساعت 10 شب روز جمعه 24 دی‎ماهِ سال 95 است.  خسته و کوفته از سالن ورزشی به خانه آمده ام. پیش تر، دو سانس، فوتبال بازی می کردم و  احساس خستگی نمی کردم ولی امشب با وجود تعویض های پیاپی؛  باز هم تمام بدنم درد می کند. برایم سخت است قبول کنم که دیگر بازیکن سرزنده و دونده ای نیستم و شک ندارم که دوستان هم سن وسال من نیز، با دریبل خوردن از جوان ترها، این احساس درماندگی را داشته اند. پسرکم، دلم میخواست با هم فوتبال بازی کنیم و به تو ثابت کنم بازیکن خوبی هستم ولی انگار دیر شده است و لابُد، تا آن زمان که تو بتوانی فوتبال بازی کنی من دیگر  کفش هایم را آویزان کرده ام. هرچند هیچ شباهتی بین گمنامی من و شهرت او  نیست؛ ولی امشب ناخواسته به یاد "علی کریمی" جادوگر، اسطوره و  جواهر قیمتی فوتبال آسیا اُفتادم که مثل بیشتر چهره های محبوب مردمی، اصلا به تلویزیون نمی آید و تلویزیون هم بیهوده تلاش می کند او را از خاطره طرفدارانش پاک کند. با خودم فکر میکنم: "قهرمانان وقتی از میادین ورزش خداحافظی می کنند؛ وقتی خانه نشین می شوند؛ چه حالی دارند؟ چطور تحمل می کنند؟ " 

یک هفته پیش، آیت اله هاشمی رفسنجانی هم از میان ما رفت! به راستی، اسطوره ها چگونه سنگینی سکوت را بر دوش می کشند!؟ 

آهنگ پیری رسید، فصل جوانی دگر گذشت با صدای جادویی احمدظاهر افغان را از اینجا دانلــــــــــــــــود کنید.

مسافر

مسافر غریب بندری دور باشی، یک روز صبح کله‌ی سحر از خواب برخیزی و کوچه های شهر را زیر نور مه گرفته‌ی چراغ‌ها رد کنی؛

خیابان های خلوت را، آتشِ افروخته‌ی کارگران سحرخیز چهارراه  را، کرکره قفل خورده مغازه‌ها را... همچنان رد کنی؛

آنقدر بروی تا هنگامه‌ی طلوع خورشید،بر کناره‌‌ی دریا برسی!

لب ساحل بنشینی، چشم به پهنای آتش گرفته‌ی دریا بدوزی!

.... و یک دل سیر گریه کنی!

«ترانه یه شب مهتاب» آرزویی لطیف و کودکانه است که شاملو در زندان قصر نوشته و بوی غربت، دلتنگی و امید دارد. با صدای فرهاد گوش کنیــــد.


آیهان

دنیا فنی زاده عروسک گردان کلاه قرمزی، بر اثر بیماری سرطان، روز 8 دی ماه سال 95 از دنیا رفت. کلاه قرمزی با حرف های شیرین و کودکانه اش هم ما را می خنداند و هم البته با شوخی های فرهنگی و سیاسی اش  باورها و ادعاهای ما  را قلقلک می داد؛ به همین خاطر ما بزرگترها بیشتر از بچه ها شب های عید نوروز به تماشای کلاه قرمزی، پسرخاله، آقای مجری، جیگر، آقوی همساده، بع بعی و  .... می نشستیم و سازندگان این مجموعه عروسکی (ایرج طهماسب و حمید جبلی) را دوست داریم.

پسرخاله ی کلاه قرمزی  تنها شد امّا تو صاحب یک پسر خاله دیگر شدی و آیهان اکبری به دنیا آمد! زندگی تنها خبر تلخِ مرگ نیست... آرزو دارم تو و این همبازی تازه ات، در پناه لطف خداوند همیشه شادمان باشید.این هم عکس داداش کوچولوی آروین



بعد از ساعت ها گریه و زاری، به زور و التماس مادرت و آقای عکاس باشی حاضر شده ای بنشینی و اولین عکس رسمی ات را برای دفترچه بیمه بگیری. تمام فامیل این عکس  را در خانه نگه داشته اند و با دیدن  اخم شیرین ات می خندند.

کتاب زیبا و پرفروش "نامه به کودکی که هرگز زاده نشد" از اوریانا فالاچی با ترجمه یغما گلرویی را می توانید از اینجا دانلــــــــــــود کنید.

زندگی نیازموده ، ارزش زیستن ندارد.

اوایل آبان ماه است؛  گرما رو به پایان است اما این دلتنگی  سوزناک همچنان پایدار است. شیرین زبانی این روزهایت تنها پناه ماست؛ این روزها، کلمه ها و حرف ها را به شیوه مخصوص خودت شیرین و بامزه ادا میکنی؛ "خاله" را "هاله " صدا میزنی، عاشق "پاک"  یا همان پارک هستی،  هنوز نمیتوانی حرف "ر" را تلفظ کنی و تمام حیوانات را "هاپو" مینامی و دهها کلمه ی دیگر مخصوص خودت هست؛ که اختراع شان کرده ای! "تاب تاب عباسی " اولین شعری ست که از بَر میخوانی. ( صدای مهیار : دانلود کنید

کودک دلبندم، برایت روزهایی سرشار از امید و شادمانی آرزومندم اما،  به ناچار در این میان، با سختی ، مرارت و مشقت، نیز،  روبرو خواهی شد. لحظاتی که قرار از کف ات می رود و چرخ زمان بر وفق مرادت  نمی چرخدو تو نازنینم ، در این هنگامه ی ناکامی ها، مبادا دل چرکین شوی؛ زیرا هر قدر در کشاکش ایام، تلخ تر چشیده باشی، آبدیده تر و پخته تر خواهی شد. تنها کسی قدر لحظه ها را می داند که داستان هایی تلخ و شیرین شنیده و دیده باشد. آسودگی برایت بیهودگی به ارمغان خواهد آورد و تو را از درک زیباترین موهبت ها محروم خواهد کرد. گریه کن، گلایه کن، اما، تحمل کن و هرگز از ادامه راه دست مکش. روزگار آبستن تلخ و شیرین هایی ست که گمانش را هم نمیکنی اما تو به جنگ حادثه ها برو ! زخم هایت را خودت مرهم بِنه و به خاطر داشته باش هر چه زخم هایت کاراتر باشد، کارآزموده تر خواهی شد. هر اندازه اندوهت عمیق تر باشد، افکارت ژرف تر خواهد بود.

نازنین فرزندم، سختی پیمودن ناهمواری ها، شیرینی فتح قله ها را در پی خواهد داشت. محکم ترین فولادها در سوزان ترین کوره ها جان گرفته اند تا شمشیری برّان شوند. سایه ها همیشه بر یک قرار نمی مانند و درها همیشه بر یک پاشنه نمی چرخند. عزیزتر از جانم، دلتنگ شدی، اشک بریز، گریه کن اما، تسلیم مشو...


شهرام ناظری (زادهٔ ۲۹ بهمن ۱۳۲۸ در کرمانشاهخواننده، موسیقی‌دان، آهنگ‌ساز و از برجسته‌ترین هنرمندان موسیقی اصیل ایرانی و استاد موسیقی مقام ایرانی است. ناظری به «شوالیه» معروف است. وی تاکنون بیش از ۴۰ آلبوم موسیقی منتشر کرده‌است.

از معروف‌ترین تصنیف‌های شهرام ناظری می‌توان به تصنیف‌های «اندک اندک» با شعر مولانا، «آتشی در نیستان» با شعر مجذوب علیشاه، «کاروان شهید» با آهنگ محمدرضا لطفی و «شیدا شدم» با شعر مولانا اشاره کرد که غالباً از ساخته‌های خود او هستند. از معروف‌ترین آثار کردیِ ناظری می‌توان به تصنیف‌های قدیمیِ «شیرین شیرین» و «واران وارانه» اشاره کرد که او بازخوانی کرده‌است. ناظری دارای شهرت جهانی است. در سال ۲۰۰۷، از سوی دولت فرانسه نشان لژیون دونور و در سال ۲۰۱۴ «نشان شوالیه ملی لیاقت» فرانسه به او اهدا شد. نیویورک تایمز به او لقب «بلبل فارسی» داده است. (منبع ویکی پدیا)

کنسرت اساتید موسیقی ایران نام آلبومی است با آواز شهرام ناظری و به سرپرستی فرامرز پایور با همکاری گروه اساتید، که در پاییز سال ۱۳۶۸ اجرا شده‌است. ساز و آواز میگن اسبت رفیق روز جنگه (همراه نی)، از این آلبوم شنیدن دارد!

از اینجا دانلود کنید

پُر از گریه ام...

پسرم مرا ببخش،  اما باید این سطرها را بنویسم. هر چند اگر از خامه ام خون هم بچکد، نمیتوانم حرف هایم را برایت بگویم اما باید بنویسم. باید برایت بنویسم تا بدانی و فراموش نکنی...

بیش از 86 روز از آن اتفاق تلخ و مصیبت بزرگ، که تمام زندگی مان را یک شبه به باد داد گذشته است، اندوهی بزرگ که ناگهان، شیرازه ی زندگی مان را از هم پاشید و ما را در بهت و ناباوری میان اشک و حسرت غوطه ور کرد. نازنین فرزندم، ما تمام این روزها را گریه کرده ایم و میدانم این غم بزرگ پایانی ندارد، داغی ست که تا همیشه بر دلمان نشسته و هرگز پاک نخواهد شد.

پسرکم، تسلیت می گویم : "تو دیگر دایی نداری !"

دایی علی دیگر به خانه مان نمی آید و تو را در آغوش نخواهد گرفت و این بزرگ ترین درد دنیاست. عزیز جانم، میدانم در اعماق قلبت صدای خنده های " دادایی" خواهد ماند و عطر آغوشش را به خاطر خواهی داشت و روزی با مرور عکس هایش خاطرات گنگی برایت تداعی خواهد شد اما  ای کاش اینقدر زود از هم جدا نمی شدیم. ای کاش میتوانستی دایی علی را بیشتر ببینی، در کنارش بزرگ شوی، به قد و بالایش افتخار کنی و از او مهربانی بیاموزی. صد حیف، هزار افسوس، ما گوهر قیمتی بزرگی را از دست دادیم که هیچ چیز نمیتواند جای خالی اش را پر کند !

غمگینم پسرم ! غمگینم و  پنهانی گریه میکنم تا تو نبینی، مثل دایی ات که سیر ندیدی اش...!



کافه

ده سال بعد، احتمالاً عصر یک روز نم‌زده پاییزی، همدیگر را اتفاقی می‌بینیم. اندکی نگاه‌مان به هم گره می‌خورد و بعد هر دوی‌مان دقیقا در یک زمان می‌ایستیم... هنوز به اینجایش فکر نکرده‌ام که چه طور؛ اما بالاخره چند دقیقه‌ای مجال می‌دهیم و پشت اولین میز در اولین کافه همان حوالی می‌نشینیم، من قهوه ترک سفارش می‌دهم و تو هم احتملاً چای، فقط برای اینکه سکوت بین‌مان را چیزی غیر از فکرهای بی سر و ته پر کند... و بعد همان‌طور که با فنجانت بازی می‌کنی می‌گویی: "زندگی جلو می‌رود، 2 تا بچه دارم" و بعد با عجله می‌پرسی: "تو چطور؟" خیره شده‌ام به دست‌هایت و بعد کم کم نگاهم می‌آید بالا روی صورتت و چشمان پرسش‌گر تو که خیره شده‌اند به من و بعد کمی آن طرف‌تر، نگاه می‌کنم به دورترین نقطه کافه. همه اینها در چند ثانیه می‌گذرند و بعد کافه‌چیِ ارمنی از کنار میزمان می‌گذرد و با لبخند و صدایی که ته‌مزه شیطنت می‌دهد، خطاب به من می‌گوید: "بالاخره بعد از ده سال، امروز برای اولین بار لازم نبود بپرسم منتظر کسی هستید یا نه"... جوابت را گرفته‌ای، جوابت را گرفته‌ای...

برگرفته از وبلاگ : روزمرگی


+ همیشه این ترانه را دوست داشتم و زیرلب برای عزیزانم زمزمه میکردم و حالا که خالقش همین چند روز پیش در روستای نیاسته اسالم گیلان درگذشت تازه بسیاری از خاطره های من زنده شدند !

دانلود آهنگ کویر باور حبیب

مادربزرگ

 اقرار میکنم : مادربزرگت خوش قلب ترین زنی ست که میشناسم وشاید این حرفم را تمام فامیل هم تایید کنند!! حالا یک هفته ای ست که پاهایش بر اثر سانحه ای  صدمه دیده و از قضا تو هم دیده ای و بسیار شیرین و بامزه زمین خوردنش را تعریف میکنی !  این روزها که بیشتر کنار او هستید تا ذره ای از محبت هایش را جبران کنید، هر وقت برای احوالپرسی زنگ میزنم، تلفن  خانه را تو جواب میدهی و من هم برای شنیدن صدایت بیشتر با تلفن ثابت تماس میگیرم... 
+ این عکس را در مدرسه خیرساز گرفتیم. داستان کوتاه "آسیه" که به خیرین مدرسه ساز تقدیم شده است را می توانید در ادامه مطلب بخوانید.  
ادامه مطلب ...

قژقژک



چند روز پیش از سرِکار که به خانه برمی گشتم این حشره ی کوچک نوستالژیک را دیدم و به یکباره انگار دوستی قدیمی را دیده باشم به طرفش رفتم و قسمتی از خاطرات بچگی هایم برایم زنده شد. دلبندم، شاید تو ندانی چه می گویم اما این سوسک خالدار کوچک برای من و همسالانم در کودکی همبازی معصومی بود که قژقژک صدایش می کردیم.آن روزها که برخلاف اکنون آب و زراعت بسیار بود در فصل گندم همه جا پر می شد از این حشرات کوچک، ما بچه ها یاد گرفته بودیم از انتهای بدن شان چوب نازکی رد می کردیم  و می چرخاندیم شان. حشره بیچاره هم بال میزد و با صدای قژقژ مانندی دور چوب سرعت می گرفت  و می چرخید و ما کیف می کردیم. سنگدلی  معصومانه ما را تنها زمانی میتوانی درک کنی که بدانی آن روزها این همه اسباب بازی رنگارنگ نداشتیم. هر چند حالا هم به عقیده من، این همه اسباب بازی الکترونیک بی روح و بازی های خشن رایانه ای نمی تواند مزه بازی های ما را داشته باشد. 

پسر خوبم، به خصوص بعد از این خشکسالی های چند سال اخیر و عوامل دیگری مانند ساخت و سازهای فراوان به بهانه صنعتی شدن و سمپاشی های بی رحمانه ی هواپیماها و حضور انبوه ماشین ها و .... محیط زیست اطراف ما خیلی  فرق کرده است. آن روزها صدای آب و پرندگان همیشه در کوچه های روستا شنیده می شد و بوی خرما و هندوانه و خربزه و صیفی جات تازه وقت محصول به مشام می رسید. شاید تو نتوانی فرق "لیکو" با "چفت" را بفهمی . شاید ندانی وقتی به لانه کبوتری نزدیک میشوی او الکی خودش را به تیر خوردن و افتادن می زند تا تو را فریب بدهد و از بچه هایش محافظت کند. شاید ندانی لانه "بلبل هزار" و "پِت" چه فرقی دارند و یا هرگز نتوانی طعم گس "دمباز دوپنگی" را بچشی!  همینطور شاید هرگز از قواعد بازی "دم خروس" و "غره تاپ تاپ" و "خارک چه خارک" و "تَوَت تَوَتو" سر در نیاوری، اما همه این ها و خیلی چیزهای دیگر برای من و دوستانم معنایی شیرین و تکرارنشدنی خواهند داشت. روزگارت پر از بازی و لبخند مهیار جان!


+همین چند روز پیش حسن حاتمی، شاعر ترانهٔ ماندگارِ «گنجشکک اشی‌مشی»  به علت بیماری در بیمارستانی در شهرستانِ کازرون درگذشت. قطعه «گنجشکک اشی‌مشی»  با صدای «فرهاد مهراد» به عنوان یکی از ماندگار‌ترین قطعات موسیقی ایران در دهه‌های اخیر است، آهنگ این کار از اسفندیار منفردزاده بود، این ترانه در فیلم گوزن‌ها اجرا شده ‌است. «حسن حاتمی» شاعر و قصه‌نویس کودکان اهل کازرون در سال ۱۳۴۰ به تهران آمد و این قطعه را برای چاپ به احمد شاملو سپرده که با گویش تهرانی منتشر شده‌است.

دانلود آهنگ گنجشکک اشی مشی با صدای فرهاد