برای پسرم مهیار

برای پسرم مهیار

همه چیزهایی که میخواستم با تو قسمت کنم !
برای پسرم مهیار

برای پسرم مهیار

همه چیزهایی که میخواستم با تو قسمت کنم !

باید تو باشی که نیستی...

از آسمان سیل می بارد و بادِ وحشی قطره های باران را مثل شلاق بر درودیوار می کوبد! بعد از تو نگذاشته ام هیچ کسی اتاق شیروانی توی حیاط را تعمیر کند و حالا میترسم سقف اش را باد ببرد! طوفان درختانِ خانه را، مثل گهواره به این سو و آن سو می برد و تمام خرت و پرت های توی حیاط را میان زمین و آسمان پخش کرده است! 

چه خوب شد که با دست های کوچکت، درز کنار پنجره ها را گرفتی، وگرنه آب تمام  خانه را فرا می گرفت. صدای شیون زن همسایه می آید، حتما بچه هایش در این بادوطوفان ترسیده اند و بیقراری می کنند. کاش بودی و دوباره به یاری شان می رفتی. از دستِ منِ پیرزن علیل، که کاری برنمی آید. باید تو باشی که نیستی ....

این ابرهای تیره از جانم چه می خواهند؛ برق هم قطع شدو سقف اتاق هر لحظه بیشتر چکه می کند!

عزیز سفر کرده ام؛ تمام استخوان هایم تیر می کشد اما باید از جایم برخیزم و قاب عکس ات را از میان طاقچه بردارم! من که جز همین قاب عکس چیزی ندارم،اصلا بگذار تمام دنیا را آب ببرد!

آی قربان قاب عکس ات ! قربان لبخندت ! امان از دلتنگی !

نوجوان دلاورم، فرزند شهیدم؛ وای پسرم فدای قد رعنایت، تو چطور زیر باران گلوله ها رفتی؟! قربان دست های کوچکت، دلم تنگ است و بیشتر از این هیاهوی طوفان و باران، دلتنگی امانم را بریده ! باید تو باشی که نیستی !


+این متن را یکی از شاگردانم  با زیر صدای باران و رعد برق، در جمع چند صد نفری از بَر و با صدایی زیبا خواند، حین اجرایش و در آخر وقتی آهنگ لیلای مازیار فلاحی پخش شد اشک در چشمان حضار موج می زد ! برایم تجربه ای به یاد ماندنی بود.

دانلود آهنگ لیلا با صدای  مازیار فلاحی

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد