برای پسرم مهیار

برای پسرم مهیار

همه چیزهایی که میخواستم با تو قسمت کنم !
برای پسرم مهیار

برای پسرم مهیار

همه چیزهایی که میخواستم با تو قسمت کنم !

بهار

آخرین روزهای اسفند است؛ امشب چهارشنبه سوری ست؛ هوا دلپذیر است و بهاری ! باران سرزده می آید و همه جا از سبزه و گل نقش بسته است. عزیزکم، تو نیز، قد کشیده ای، حرف میزنی، بالا و پایین می‌پری،می دوی... و هوای خانه را پر از عطر گل و بهار کرده ای !  یک سال از عمر این وبلاگ گذشت. چه حرف ها که در دلم بود و برایت ننوشتم؛ چه راز ها که میخواستم برایت بگویم و نگفتم؛ چه نغمه ها که میخواستم برایت بخوانم و نخواندم؛ چه دردها، چه گریه ها، چه اشک ها...نشد؛ نتوانستم؛ نخواستم  !همین که وقتی خسته به خانه میرسم، لبخندزنان، با "سلام بابا" به استقبالم می آیی و من دستهایت را میگیرم و می بوسم؛ شاید، خلاصه‌ی تمام حرف هاست...!

" و حرف هایی ست برای نگفتن،حرف هایی که هرگز سر بر ابتذال گفتن فرود نمی آورند

حرف های شگفت، پاک و اهورایی همین هایند و سرمایه هرکس به اندازه حرف هایی ست که برای نگفتن دارد!

حرف های بی تاب و طاقت فرسا، که هم‌چون زبانه های بی‌قرار آتش‌اند و کلمات اش هریک انفجاری را به بند کشیده اند..." دکتر شریعتی ترجمه آزاد از سفر تکوین اثر شاندل

عیدت مبارک، زیباترین شکوفه‌‌ی بهارم !