برای پسرم مهیار

برای پسرم مهیار

همه چیزهایی که میخواستم با تو قسمت کنم !
برای پسرم مهیار

برای پسرم مهیار

همه چیزهایی که میخواستم با تو قسمت کنم !

جوانی

ساعت 10 شب روز جمعه 24 دی‎ماهِ سال 95 است.  خسته و کوفته از سالن ورزشی به خانه آمده ام. پیش تر، دو سانس، فوتبال بازی می کردم و  احساس خستگی نمی کردم ولی امشب با وجود تعویض های پیاپی؛  باز هم تمام بدنم درد می کند. برایم سخت است قبول کنم که دیگر بازیکن سرزنده و دونده ای نیستم و شک ندارم که دوستان هم سن وسال من نیز، با دریبل خوردن از جوان ترها، این احساس درماندگی را داشته اند. پسرکم، دلم میخواست با هم فوتبال بازی کنیم و به تو ثابت کنم بازیکن خوبی هستم ولی انگار دیر شده است و لابُد، تا آن زمان که تو بتوانی فوتبال بازی کنی من دیگر  کفش هایم را آویزان کرده ام. هرچند هیچ شباهتی بین گمنامی من و شهرت او  نیست؛ ولی امشب ناخواسته به یاد "علی کریمی" جادوگر، اسطوره و  جواهر قیمتی فوتبال آسیا اُفتادم که مثل بیشتر چهره های محبوب مردمی، اصلا به تلویزیون نمی آید و تلویزیون هم بیهوده تلاش می کند او را از خاطره طرفدارانش پاک کند. با خودم فکر میکنم: "قهرمانان وقتی از میادین ورزش خداحافظی می کنند؛ وقتی خانه نشین می شوند؛ چه حالی دارند؟ چطور تحمل می کنند؟ " 

یک هفته پیش، آیت اله هاشمی رفسنجانی هم از میان ما رفت! به راستی، اسطوره ها چگونه سنگینی سکوت را بر دوش می کشند!؟ 

آهنگ پیری رسید، فصل جوانی دگر گذشت با صدای جادویی احمدظاهر افغان را از اینجا دانلــــــــــــــــود کنید.

مسافر

مسافر غریب بندری دور باشی، یک روز صبح کله‌ی سحر از خواب برخیزی و کوچه های شهر را زیر نور مه گرفته‌ی چراغ‌ها رد کنی؛

خیابان های خلوت را، آتشِ افروخته‌ی کارگران سحرخیز چهارراه  را، کرکره قفل خورده مغازه‌ها را... همچنان رد کنی؛

آنقدر بروی تا هنگامه‌ی طلوع خورشید،بر کناره‌‌ی دریا برسی!

لب ساحل بنشینی، چشم به پهنای آتش گرفته‌ی دریا بدوزی!

.... و یک دل سیر گریه کنی!

«ترانه یه شب مهتاب» آرزویی لطیف و کودکانه است که شاملو در زندان قصر نوشته و بوی غربت، دلتنگی و امید دارد. با صدای فرهاد گوش کنیــــد.


زندگی نیازموده ، ارزش زیستن ندارد.

اوایل آبان ماه است؛  گرما رو به پایان است اما این دلتنگی  سوزناک همچنان پایدار است. شیرین زبانی این روزهایت تنها پناه ماست؛ این روزها، کلمه ها و حرف ها را به شیوه مخصوص خودت شیرین و بامزه ادا میکنی؛ "خاله" را "هاله " صدا میزنی، عاشق "پاک"  یا همان پارک هستی،  هنوز نمیتوانی حرف "ر" را تلفظ کنی و تمام حیوانات را "هاپو" مینامی و دهها کلمه ی دیگر مخصوص خودت هست؛ که اختراع شان کرده ای! "تاب تاب عباسی " اولین شعری ست که از بَر میخوانی. ( صدای مهیار : دانلود کنید

کودک دلبندم، برایت روزهایی سرشار از امید و شادمانی آرزومندم اما،  به ناچار در این میان، با سختی ، مرارت و مشقت، نیز،  روبرو خواهی شد. لحظاتی که قرار از کف ات می رود و چرخ زمان بر وفق مرادت  نمی چرخدو تو نازنینم ، در این هنگامه ی ناکامی ها، مبادا دل چرکین شوی؛ زیرا هر قدر در کشاکش ایام، تلخ تر چشیده باشی، آبدیده تر و پخته تر خواهی شد. تنها کسی قدر لحظه ها را می داند که داستان هایی تلخ و شیرین شنیده و دیده باشد. آسودگی برایت بیهودگی به ارمغان خواهد آورد و تو را از درک زیباترین موهبت ها محروم خواهد کرد. گریه کن، گلایه کن، اما، تحمل کن و هرگز از ادامه راه دست مکش. روزگار آبستن تلخ و شیرین هایی ست که گمانش را هم نمیکنی اما تو به جنگ حادثه ها برو ! زخم هایت را خودت مرهم بِنه و به خاطر داشته باش هر چه زخم هایت کاراتر باشد، کارآزموده تر خواهی شد. هر اندازه اندوهت عمیق تر باشد، افکارت ژرف تر خواهد بود.

نازنین فرزندم، سختی پیمودن ناهمواری ها، شیرینی فتح قله ها را در پی خواهد داشت. محکم ترین فولادها در سوزان ترین کوره ها جان گرفته اند تا شمشیری برّان شوند. سایه ها همیشه بر یک قرار نمی مانند و درها همیشه بر یک پاشنه نمی چرخند. عزیزتر از جانم، دلتنگ شدی، اشک بریز، گریه کن اما، تسلیم مشو...


شهرام ناظری (زادهٔ ۲۹ بهمن ۱۳۲۸ در کرمانشاهخواننده، موسیقی‌دان، آهنگ‌ساز و از برجسته‌ترین هنرمندان موسیقی اصیل ایرانی و استاد موسیقی مقام ایرانی است. ناظری به «شوالیه» معروف است. وی تاکنون بیش از ۴۰ آلبوم موسیقی منتشر کرده‌است.

از معروف‌ترین تصنیف‌های شهرام ناظری می‌توان به تصنیف‌های «اندک اندک» با شعر مولانا، «آتشی در نیستان» با شعر مجذوب علیشاه، «کاروان شهید» با آهنگ محمدرضا لطفی و «شیدا شدم» با شعر مولانا اشاره کرد که غالباً از ساخته‌های خود او هستند. از معروف‌ترین آثار کردیِ ناظری می‌توان به تصنیف‌های قدیمیِ «شیرین شیرین» و «واران وارانه» اشاره کرد که او بازخوانی کرده‌است. ناظری دارای شهرت جهانی است. در سال ۲۰۰۷، از سوی دولت فرانسه نشان لژیون دونور و در سال ۲۰۱۴ «نشان شوالیه ملی لیاقت» فرانسه به او اهدا شد. نیویورک تایمز به او لقب «بلبل فارسی» داده است. (منبع ویکی پدیا)

کنسرت اساتید موسیقی ایران نام آلبومی است با آواز شهرام ناظری و به سرپرستی فرامرز پایور با همکاری گروه اساتید، که در پاییز سال ۱۳۶۸ اجرا شده‌است. ساز و آواز میگن اسبت رفیق روز جنگه (همراه نی)، از این آلبوم شنیدن دارد!

از اینجا دانلود کنید

کافه

ده سال بعد، احتمالاً عصر یک روز نم‌زده پاییزی، همدیگر را اتفاقی می‌بینیم. اندکی نگاه‌مان به هم گره می‌خورد و بعد هر دوی‌مان دقیقا در یک زمان می‌ایستیم... هنوز به اینجایش فکر نکرده‌ام که چه طور؛ اما بالاخره چند دقیقه‌ای مجال می‌دهیم و پشت اولین میز در اولین کافه همان حوالی می‌نشینیم، من قهوه ترک سفارش می‌دهم و تو هم احتملاً چای، فقط برای اینکه سکوت بین‌مان را چیزی غیر از فکرهای بی سر و ته پر کند... و بعد همان‌طور که با فنجانت بازی می‌کنی می‌گویی: "زندگی جلو می‌رود، 2 تا بچه دارم" و بعد با عجله می‌پرسی: "تو چطور؟" خیره شده‌ام به دست‌هایت و بعد کم کم نگاهم می‌آید بالا روی صورتت و چشمان پرسش‌گر تو که خیره شده‌اند به من و بعد کمی آن طرف‌تر، نگاه می‌کنم به دورترین نقطه کافه. همه اینها در چند ثانیه می‌گذرند و بعد کافه‌چیِ ارمنی از کنار میزمان می‌گذرد و با لبخند و صدایی که ته‌مزه شیطنت می‌دهد، خطاب به من می‌گوید: "بالاخره بعد از ده سال، امروز برای اولین بار لازم نبود بپرسم منتظر کسی هستید یا نه"... جوابت را گرفته‌ای، جوابت را گرفته‌ای...

برگرفته از وبلاگ : روزمرگی


+ همیشه این ترانه را دوست داشتم و زیرلب برای عزیزانم زمزمه میکردم و حالا که خالقش همین چند روز پیش در روستای نیاسته اسالم گیلان درگذشت تازه بسیاری از خاطره های من زنده شدند !

دانلود آهنگ کویر باور حبیب

قژقژک



چند روز پیش از سرِکار که به خانه برمی گشتم این حشره ی کوچک نوستالژیک را دیدم و به یکباره انگار دوستی قدیمی را دیده باشم به طرفش رفتم و قسمتی از خاطرات بچگی هایم برایم زنده شد. دلبندم، شاید تو ندانی چه می گویم اما این سوسک خالدار کوچک برای من و همسالانم در کودکی همبازی معصومی بود که قژقژک صدایش می کردیم.آن روزها که برخلاف اکنون آب و زراعت بسیار بود در فصل گندم همه جا پر می شد از این حشرات کوچک، ما بچه ها یاد گرفته بودیم از انتهای بدن شان چوب نازکی رد می کردیم  و می چرخاندیم شان. حشره بیچاره هم بال میزد و با صدای قژقژ مانندی دور چوب سرعت می گرفت  و می چرخید و ما کیف می کردیم. سنگدلی  معصومانه ما را تنها زمانی میتوانی درک کنی که بدانی آن روزها این همه اسباب بازی رنگارنگ نداشتیم. هر چند حالا هم به عقیده من، این همه اسباب بازی الکترونیک بی روح و بازی های خشن رایانه ای نمی تواند مزه بازی های ما را داشته باشد. 

پسر خوبم، به خصوص بعد از این خشکسالی های چند سال اخیر و عوامل دیگری مانند ساخت و سازهای فراوان به بهانه صنعتی شدن و سمپاشی های بی رحمانه ی هواپیماها و حضور انبوه ماشین ها و .... محیط زیست اطراف ما خیلی  فرق کرده است. آن روزها صدای آب و پرندگان همیشه در کوچه های روستا شنیده می شد و بوی خرما و هندوانه و خربزه و صیفی جات تازه وقت محصول به مشام می رسید. شاید تو نتوانی فرق "لیکو" با "چفت" را بفهمی . شاید ندانی وقتی به لانه کبوتری نزدیک میشوی او الکی خودش را به تیر خوردن و افتادن می زند تا تو را فریب بدهد و از بچه هایش محافظت کند. شاید ندانی لانه "بلبل هزار" و "پِت" چه فرقی دارند و یا هرگز نتوانی طعم گس "دمباز دوپنگی" را بچشی!  همینطور شاید هرگز از قواعد بازی "دم خروس" و "غره تاپ تاپ" و "خارک چه خارک" و "تَوَت تَوَتو" سر در نیاوری، اما همه این ها و خیلی چیزهای دیگر برای من و دوستانم معنایی شیرین و تکرارنشدنی خواهند داشت. روزگارت پر از بازی و لبخند مهیار جان!


+همین چند روز پیش حسن حاتمی، شاعر ترانهٔ ماندگارِ «گنجشکک اشی‌مشی»  به علت بیماری در بیمارستانی در شهرستانِ کازرون درگذشت. قطعه «گنجشکک اشی‌مشی»  با صدای «فرهاد مهراد» به عنوان یکی از ماندگار‌ترین قطعات موسیقی ایران در دهه‌های اخیر است، آهنگ این کار از اسفندیار منفردزاده بود، این ترانه در فیلم گوزن‌ها اجرا شده ‌است. «حسن حاتمی» شاعر و قصه‌نویس کودکان اهل کازرون در سال ۱۳۴۰ به تهران آمد و این قطعه را برای چاپ به احمد شاملو سپرده که با گویش تهرانی منتشر شده‌است.

دانلود آهنگ گنجشکک اشی مشی با صدای فرهاد

باید تو باشی که نیستی...

از آسمان سیل می بارد و بادِ وحشی قطره های باران را مثل شلاق بر درودیوار می کوبد! بعد از تو نگذاشته ام هیچ کسی اتاق شیروانی توی حیاط را تعمیر کند و حالا میترسم سقف اش را باد ببرد! طوفان درختانِ خانه را، مثل گهواره به این سو و آن سو می برد و تمام خرت و پرت های توی حیاط را میان زمین و آسمان پخش کرده است! 

چه خوب شد که با دست های کوچکت، درز کنار پنجره ها را گرفتی، وگرنه آب تمام  خانه را فرا می گرفت. صدای شیون زن همسایه می آید، حتما بچه هایش در این بادوطوفان ترسیده اند و بیقراری می کنند. کاش بودی و دوباره به یاری شان می رفتی. از دستِ منِ پیرزن علیل، که کاری برنمی آید. باید تو باشی که نیستی ....

این ابرهای تیره از جانم چه می خواهند؛ برق هم قطع شدو سقف اتاق هر لحظه بیشتر چکه می کند!

عزیز سفر کرده ام؛ تمام استخوان هایم تیر می کشد اما باید از جایم برخیزم و قاب عکس ات را از میان طاقچه بردارم! من که جز همین قاب عکس چیزی ندارم،اصلا بگذار تمام دنیا را آب ببرد!

آی قربان قاب عکس ات ! قربان لبخندت ! امان از دلتنگی !

نوجوان دلاورم، فرزند شهیدم؛ وای پسرم فدای قد رعنایت، تو چطور زیر باران گلوله ها رفتی؟! قربان دست های کوچکت، دلم تنگ است و بیشتر از این هیاهوی طوفان و باران، دلتنگی امانم را بریده ! باید تو باشی که نیستی !


+این متن را یکی از شاگردانم  با زیر صدای باران و رعد برق، در جمع چند صد نفری از بَر و با صدایی زیبا خواند، حین اجرایش و در آخر وقتی آهنگ لیلای مازیار فلاحی پخش شد اشک در چشمان حضار موج می زد ! برایم تجربه ای به یاد ماندنی بود.

دانلود آهنگ لیلا با صدای  مازیار فلاحی

دریچه

وقتی خیلی بچه بودم، محل بازی ما خانه ی یکی از همسایه ها بود که چندین بچه قدونیم قد هم سن و سال من داشت. دیوار خانه همسایه ما سوراخ بزرگی داشت که به خانه های دیگر مشرف بود و همسایه مان همیشه از داخل آن دریچه ی مخفی اوضاع و احوال دیگران را دید می زد و رصد می کرد ! هرگاه توی حیاط مشغول بازی بودیم، تا سروصدایی می آمد فورا مرد همسایه خودش را پشت دوربین مخفی اش می رساند و ضمن کنکاش در امورات دیگران با صدای بلند برای سایر اهالی خانه هم تعریف می کرد : " خانه ی فلانی مهمان آمد، بسانی با بچه اش دعوا می کند" بعضی وقت ها هم، لباس آن بیچاره ها را یا نحوه ی راه رفتن شان را مسخره می کرد...! اصلا نمیخواهم رفتار همسایه شریف مان را تقبیح کنم؛ یا  او را سرزنش  کنم. حرفم چیز دیگری ست؛ چون از قضا ما بچه ها هم هر گاه فیلمبردار خانه نبود، چهارپایه می گذاشتیم و به جای او پشت دوربین می ایستادیم و حرکات همسایه ها را زیر نظر می گرفتیم و برنامه روزانه شان را بررسی می کردیم. خدا را شُکر، زن های روستا حتی در حیاط خانه شان هم لباس شان پوشیده و کامل است و خطایِ مرد همسایه در حد فضولی بود نه چشم چرانی...

 آن وقت ها نمیدانستم چقدر کارمان زشت و ناپسند است؛ اما حالا که خودم پسر کوچکی دارم به یک موضوع خیلی فکر می کنم : " بچه ها از همان دریچه ای به زندگی نگاه می کنند که ما نگاه می کنیم و یادشان می دهیم..."


+ موسیقی ترکی قشقایی حزن و اندوهی عمیق اما شیرین دارد که شاید وقتی دیگر درباره اش حرف زدم...

دانلود آهنگ ترکی با صدای ابراهیم کهندل پور

باران بهار

اواخر فروردین ماه است و شاید این آخرین باران بهاری باشد،. اداره خلوت و خاموش است و من از پنجره کنار میز کارم خیره به  ابرهای تیره آسمان،  گوش به صدای شُرشُر باران آمیخته با بیقراری گنجشک ها سپرده ام. پسرم، برای بیشتر مردم، در زمانه ای که این حرف ها را برایت می نویسم؛ هر باران، پیامِ دلتنگی و تنهایی ست. در روزگار جوانی تو چگونه باشد، نمیدانم و دعا هم نمیکنم جور دیگر باشد..!!!


+ترانه حزن انگیز "ببار ای بارون" از آلبوم (شب، سکوت، کویر) با آهنگ سازی کیهان کلهر و با صدای محمدرضا شجریان در سال ۱۳۷۷ منتشر شده است. شعر این ترانه از علی معلم دامغانی ست.

دانلود کنید

حرفِ مگو

 دلم برای خودم و همه چیزهایی که دوست داشتم؛ مثل کتاب و موسیقی و سفر و ... تنگ شده  و می ترسم که هجمه ی کارها و افکار آشفته روزمره، آهسته همه چیز را از خاطرم ببرد و بی رنگ کند  و مبادا یک روز که بخواهم برایت از این همه بگویم چیزی به خاطرم نیاید و پدری سرد و بی خاطره جلوه کنم....هر چند همه حرف ها گفتنی نیستند و کاش در زندگی ات همین حرف ها را بیشتر ببینی  !!! "حرف هایی که هرگز سر بر ابتذال گفتن فرو  نمی آورند"

پسرم مهیار، برای تو و مهربانی های ناتمام مادرت می نویسم...هرچند ناگفتنی ها بسیارند !


+گنبد مینا نام آلبوم موسیقی سنتی ایرانی است با صدای محمدرضا شجریان و آهنگ‌سازی پرویز مشکاتیان که در نوروز ۱۳۷۳ منتشر شده‌است. ترانه‌های این آلبوم از میان سُروده‌های حافظ انتخاب شده‌است.این آلبوم در مایه‌ ی دشتی اجرا شده‌است. ترانه یکم این آلبوم : (دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد) را میتوان صدها بار گوش داد و لذت برد !

دانلود کنید