ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
مسافر غریب بندری دور باشی، یک روز صبح کلهی سحر از خواب برخیزی و کوچه های شهر را زیر نور مه گرفتهی چراغها رد کنی؛
خیابان های خلوت را، آتشِ افروختهی کارگران سحرخیز چهارراه را، کرکره قفل خورده مغازهها را... همچنان رد کنی؛
آنقدر بروی تا هنگامهی طلوع خورشید،بر کنارهی دریا برسی!
لب ساحل بنشینی، چشم به پهنای آتش گرفتهی دریا بدوزی!
.... و یک دل سیر گریه کنی!
«ترانه یه شب مهتاب» آرزویی لطیف و کودکانه است که شاملو در زندان قصر نوشته و بوی غربت، دلتنگی و امید دارد. با صدای فرهاد گوش کنیــــد.